• امروز : یکشنبه, ۲۲ تیر , ۱۴۰۴
  • برابر با : Sunday - 13 July - 2025
کل 62 امروز 0
4

از عشق زمینی تا عشق آسمانی. روایتی خواندنی از کتاب گلدانی برای من شهید غلامعلی اسماعیلی منتشر شد

  • کد خبر : 846
  • ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۹:۱۸
از عشق زمینی تا عشق آسمانی. روایتی خواندنی از کتاب گلدانی برای من شهید غلامعلی اسماعیلی منتشر شد

کتاب«گلدانی برای من» مجموعه‌ای از روایت‌های همسر و خانواده شهید «غلامعلی اسماعیلی» و نامه‌های عاشقانه و طنز آمیز شهید است که با ارتباط دوسویه با مخاطب به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی به چاپ رسیده است. خبرنگار فرهنگی گزارشگران برتر« چادرم را سرکردم، دست مهدی را گرفتم و رفتیم سمت مسجد. […]

کتاب«گلدانی برای من» مجموعه‌ای از روایت‌های همسر و خانواده شهید «غلامعلی اسماعیلی» و نامه‌های عاشقانه و طنز آمیز شهید است که با ارتباط دوسویه با مخاطب به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی به چاپ رسیده است.
خبرنگار فرهنگی گزارشگران برتر« چادرم را سرکردم، دست مهدی را گرفتم و رفتیم سمت مسجد. از بیرون دیدمش داشت گلدان‌ها را آب می‌داد پشتش به من بود، جلوتر رفتم، انگشت اشاره‌ام را روی بینی گذاشتم و به مهدی حالی کردم که ساکت باشد بعد رویم را محکم گرفتم تا چهره‌ام معلوم نباشد و گفتم: ببخشید آقا! میشه اون گلدون رز صورتیه رو بدید به من؟ خیلی قشنگه. بدون این که رویش را برگرداند محکم و جدی گفت: نخیر نمیشه! اینا مال خانواده شهداست؛ شما هنوز لیاقت پیدا نکردید خانواده شهید باشید. هر موقع لایق شدید خودمون می‌رسیم خدمتتون.آقای بلالی که آنجا مشغول کمک کردن برای رسیدگی به گلدان‌ها بود با تعجب نگاهمان کرد. دلش طاقت نیاورد و گفت: آقا اسماعیلی چرا با خواهرمون این طوری صحبت می‌کنید؟! زشته برادر، از شما همچین توقعی نمی‌ره، خواهرم شما ببخشید.غلامعلی پِقّی زد زیر خنده و گفت: عیال خودمه برادر، من صدای ایشون رو از صد فرسخی می‌شناسم، ولی این که لیاقت پیدا نکردن خانواده شهید شن دیگه مشکل خودشونه.
آقای بلالی هم با خنده‌ی ما خندید. غلامعلی آمد کنارم و گفت: تا نماز چیزی نمونده، بمون نماز بخونیم بعد با هم بریم.تعجب کردم، همیشه بعد از نماز مسجد می‌ماند تا به کارهای پایگاه بسیج رسیدگی کند، نماز را که خواندیم وقتی از مسجد بیرون آمدم جلوی در منتظرم بود؛ چند قدمی که آمدیم گفت: فری می‌خوام یه چیزی بگم، ولی فعلاً به بچه‌ها چیزی نگو ناراحت میشن. دلم شور افتاد. همان جا ایستادم، انگار پاهایم قدرت حرکت نداشت، پرسیدم: چی شده مگه؟ می‌خوام برگردم جبهه. آه از نهادم بلند شد. مگر چند وقت بود که از جبهه برگشته بود که حالا می‌خواست دوباره برود. با دلخوری گفتم: شما مگه چند وقته برگشتی؟ هنوز جراحت‌های پات خوب نشده؛ می‌خوای ما رو بذاری بری؟ این بچه چهار سالش بیشتر نیست، بذار بفهمه بابا داره، آنقدر ندیدتت بعضی موقع‌ها که می‌یای خونه نمی‌دونه دایی صدات کنه یا عمو. نگذاشت حرفم را تمام کنم….».
«گلدانی برای من»
این مطالب عاشقانه بخش‌هایی از خاطرات«صدیقه باقی‌نژاد» همسر شهید «غلامعلی اسماعیلی» است که در کتاب « گلدانی برای من» به قلم «مرضیه ولی‌حصاری» به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی به چاپ رسیده است. نویسنده در خصوص چگونگی نوشتن این کتاب با خبرنگار گزارشگران برتر به گفت‌وگو پرداخت: همه چیز با یک تماس برای نگارش داستان زندگی شهدای سازمان تبلیغات شروع شد. قرار بود برای اولین یادواره شهدای سازمان تبلیغات اسلامی کتاب‌هایی در قطع کوچک از زندگینامه شهدا تهیه شود. من همان موقع اعلام کردم که زندگی‌نامه‌نویس نیستم و علاقه به نوشتن زندگی‌نامه ندارم و اگر دوستان می‌خواهند می‌توانم برای آنها داستان بنویسم. همان روز اسم یک شهید به من اعلام شد و قرار شد که داستان زندگی ایشان به‌صورت یک نمونه نوشته و تحویل داده شود و بررسی کنند.پس از یک هفته فیلمی برای من ارسال کردند که خاطرات همسر شهید اسماعیلی بود. تعجب کردم، چون قرار بود شهید دیگری برای من ارسال شود و پس از پیگیری گفتند که با شهید اسماعیلی شروع کنید.
نویسنده: راوی داستان را ندیدم
در این فیلم صحبت‌های همسر شهید بود که بسیار دلنشین صحبت می‌کرد. من بر اساس این مصاحبه یک متن خیلی کوتاهی نوشتم و ارسال کردم و موردپسند بود و دوباره به جلسه دعوت شدم و قرار شد به‌صورت رمان کتاب نوشته شود و چون نیاز به اطلاعات تکمیلی بود با همسر شهید تماس گرفتیم تا قرار ملاقات و صحبت‌های تخصصی با اعضا خانواده هماهنگ شود و کار را شروع کنیم.پیگیری و جمع‌آوری اطلاعات از شهید در این مدت انجام شد و منتظر تماس ملاقات بودم تا خدمت همسر شهید برسیم اما یک روز صبح تازه به محل کارم رسیده بودم که برایم پیامکی آمد. گوشی را که باز کردم با اعلام خبر فوت همسر شهید مواجه شدم. واقعاً یه شوک بزرگ برایم بود چون منتظر دیدار ایشان بودم اما راوی اصلی داستان ما در واقع به رحمت خدا رفته بود.پیگیر ادامه روند کار شدم، فرصت زیادی نداشتیم و زمان محدود بود و احتمال لغو شدن کار وجود داشت چراکه فرزندان شهید هم در شرایط خیلی سختی بودند و کمک خواستن از آنها توقع بزرگی بود.
خانواده همراه
تصمیم گرفتیم بر اساس اطلاعاتی که داریم یک داستان کوتاه بنویسیم و در یک مجموعه داستان در کنار سایر شهدا به چاپ برسد. خیلی ناراحت بودم. یک هفته از این ماجرا گذشت یک شب تلفنم زنگ خورد و در کمال ناباوری فرزند کوچک‌تر شهید تماس گرفت.فرزند شهید در این مدت داستان کوتاهی که برایشان ارسال شده بود را مطالعه کرده بود. خانواده شهید با اینکه عزادار بودند دلشان می‌خواست ادای دینی به مادر و پدر شهیدشان کرده باشند و با اینکه در شرایط روحی بسیار بدی بودند برای به‌ثمررسیدن کتاب همکاری کردند و از همان شب دختر بزرگ شهید باحال گریان شروع کرد به فرستادن خاطرات مادر و خاطراتی که مادر از پدرشان روایت کرده بود. هر چهار فرزند شهید بسیار همراه و همکار بودند یعنی تمام ابعاد و زاویه‌هایی که می‌توانستند را برای من باز کردند.من همان شبی که پسر شهید تماس گرفت خوابی دیدم که برای خودم عجیب بود. من هیچ وقت همسر شهید را ندیده بودم ولی در خواب و با لبخندی شیرین به من این اجازه را داد، این خواب انگیزه من را چندبرابر کرد چند بار دیگر هم عنایت شهید به این کار رو احساس کردم و این برای من خیلی ارزشمند بود. زندگی شهید غلامعلی اسماعیلی پر از فرازوفرودهایی بود که موقعیت‌های داستانی خارق‌العاده‌ای را ایجاد کرد. از وقایع پیش از انقلاب و حضورشان در میدان ژاله(شهدا) و دستگیری توسط ساواک تا حضور به‌عنوان فرمانده پایگاه بسیج مسجد ابوذر در روز ۶ تیر سال ۶۰ که رهبر انقلاب هدف ترور قرار گرفتند.من در واقع نوشتن این کتاب را برای خودم رزق می‌دانم. شرایطی که پیش آمد به نظرم عنایت شهید بود. رزقی بود که خداوند برای من مقدر کرده بود شاید بتوانم خدمت کوچکی کرده باشم و بسیار خوشحالم که نقش کوچکی را در این کار فرهنگی داشتم.
از عشق زمینی تا عشق آسمانی
کتاب «گلدانی برای من» در ۱۴ فصل نگارش شده که هر فصل آن روایت‌هایی شیرین و عاشقانه «صدیقه باقی نژاد» همسر شهید «غلامعلی اسماعیلی» از دوران آشنایی و خواستگاری تا سالروز شهادت، تشییع و تدفین شهید در قطعه ۲۸ بهشت‌زهرای تهران و در جوار مزار شهدای گمنام است. در بخش‌هایی از کتاب نامه‌هایی عاشقانه و گاهی طنز که شهید برای همسر و خانواده می‌نوشته، آمده است. شهید اسماعیلی در نیمه شعبان سال ۶۵ آسمانی شد و پس از گذشت ۳۸ سال، همسر شهید طبق قرار عاشقانه و قولی که به هم داده بودند هرساله نیمه شعبان را جشن می‌گرفت و در آخرین جشنی که همسر شهید برگزار کرد یک شب شهید به خوابش آمده و مجدد از او خواستگاری می‌کند، هم‌زمان با گفتن بله و بعد از ۲ روز همسر شهید نیز از دنیا رفت و این عشق زمینی آنها آسمانی هم می‌شود.
این کتاب به شیوه‌ای تنظیم شده که در انتهای آن ضمن دیدن عکس‌ها و تصاویر مرتبط با هر فصل می‌توان با استفاده از کدهای تعریف شده در هر قسمت ارتباط دوسویه گرفت و فیلم‌های مرتبط با آن را مشاهده کرد.

لینک کوتاه : https://gozareshgaranbartar.ir/?p=846
  • ارسال توسط :
  • 42 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای از عشق زمینی تا عشق آسمانی. روایتی خواندنی از کتاب گلدانی برای من شهید غلامعلی اسماعیلی منتشر شد بسته هستند

برچسب ها

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.